رُمـ ـانـتـیـ ـ ـ ـک

سلام به همه ی دوستا ی عزیزم که از وبم دیدن میکنن ...

خیلی وقت بود که حتی انلاین نشدم چه برسه به اینکه بخوام چیزی آپ کنم ...

یه مدت اصن شرایط خوبی نداشتم جوری ک کلا همه چی بهم ریخته بود و خیلی اوضاع خرابی بود کلا ...

الان حدود 6 ماه میگذره و منم سعی کردم ک بهتر بشم ... 

هیچکس تو این مدت منو نفهمید البته من خودمم نخواستم ک کسی چیزی بفهمه... چون میدونستم ک کسی درکم نمیکنه  ... 

از طرفی از دلسوزی و ترحم بشدت متنفرم ...

کم کم دارم میشم یه کنکوری البته فک کنم ! چون خودم ک اصن احساس یه دانش اموز کنکوری رو ندارم رسما :دی 

سال سوممو خودم به فنا دادم اما میحوام ک واسه سال چهارم بیشتر تلاش کنم ...

یه فکری همین الان ب سرم زد و اونم اینکه بیام اینجا و خاطرات کنکوریمو بنویسم ... البته هنو مطمین نیستم شاید اینکارو بکنم شایدم نه ...

همتونو دوس دارم ...

به امید موفقیت همه ...

پیش بسوی آینــــــده ...

مَـریَـم

سازمان بازرگانی کل کشور اعلام کرد :

ذخایر پاستیل کشور در حد قابل قبولی ست و برای روز دختر با مشکلی مواجه نخواهیم بود ...!

دخترا دست جیغ سوووووتــــــــــــــــــــــــــــ

روزمون خیلی خیلی HappY MappY !!!!!!!!!!!!

وقتی که میگی دوسش نداری و برای همیشه فراموشش کردی..
وقتی که میگی دیگه واست کمترین ارزشی نداره و نمیخوای حتی یه بار دیگه ببینیش..
وقتی که تمام بدو بیراهای دنیارو نصیبش میکنی..
درست زمانیه که بیشتر از همیشه دلت واسش تنگ شده..
این حس بغضی تو گلوت میشونه که خودتم باورت نمیشه..
ینی انقد دوسش داشتی...

ﺣـــﺮﺍﻣﺶ ﺑـــﺎﺩ ... ﺁﻥ ﮐــﻪ ﭘــُـﺮ ﻣﯿﮑﻨــﺪ ﺑــَــﺮﺍﯼ ﺗــــﻮ ﺟــــﺎﯼ ﻣــَــﺮﺍ

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم …

احساس من قیمتی داشت؛

که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

سَرم دَرد میکُند بَرآی دَردسَر!

و تو میدآنـے آنقــَـدر دوستَت دآرَم

که حَتی اگر سَرم به سَنگ بخورَد..

یا سَنگ به سَرَم !!

از این دوستَت دآرَم دَست بَر نَخواهم دآشت...!

خستــه ام...

نـــه نمیــــدانــــی!

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد 

پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام، 

در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!

نـــه نمیــــدانــــی! 

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد 

ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام 

چقــدر خستـــــــه ام میـــکنــد...!

می لرزد تمام لحظه ها،
عطسه میکند دستم
و همه ی کاغذ به تلاطمی واگیردار مبتلا میشود
بی هیچ شتابی برای بهبودی، 
در دامِ تو...

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود ....

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت؟؟؟؟؟؟

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ !!
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺣﺮﺹ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﻧﻪ ﻫﺮﺍﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ .....
ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﻫﻤﯿﻦ.

ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” ﻣﯿﺨــــــــﻮﺍﺩ …
ﺗﺎﮐــــــــﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨــــﻢ : ﺁﺩﺩﺩددﺩﺩﻡ…!

شــک نکــــن ...!

" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,

" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!

قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!

برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,

آنـــقـــدر خوشبخت می کنــــم کـــــه ,

به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت "لعنـــت "بفـــرستـی