از من فاصله بگیر!
از من فاصله بگیر !
هر بار که به من نزدیک می شوی ،باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت !
از من فاصله بگیر ! خسته ام از امید های کوتاه...
هر بار که به من نزدیک می شوی ،باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت !
از من فاصله بگیر ! خسته ام از امید های کوتاه...
هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفتسخن
نگهش از نگهم داشتگریز
مدتی بود که دیگر با من بر سر مهرنبود
آه ، این درد مرا می فرسود :
" او به دل عشق دگر می ورزد "
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز تنم از خاطره اشمی لرزد !
بر سرم دست کشید در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم که دلش با دل من سرد شده است...
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفتسخن
نگهش از نگهم داشتگریز
مدتی بود که دیگر با من بر سر مهرنبود
آه ، این درد مرا می فرسود :
" او به دل عشق دگر می ورزد "
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز تنم از خاطره اشمی لرزد !
بر سرم دست کشید در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم که دلش با دل من سرد شده است...
نظرات شما عزیزان:
] [ 17:5 ] [ ~MarYaM~ ]
[